روشنفکران ایران وپارادوکس
" دموکراسی – ناسیونالیسم"
تلاشی برای ریشه یابی علل عقب ماندگی و عدم توسعه کشور
جامعه در حال گذار ایران در 200 سال اخیر درتعامل و تقابل با غرب توسعه یافته و مدرن ،با تضادها و پارادوکس های بسیاری رو در رو بوده .
رابطه حکومت و جامعه با دین
رابطه بین سنت و مدرنیته
هویت ملی – دینی و هویت جهانی
حقوق زن و مردسالاری
و....
و دموکراسی و ناسیونالیسم
موضوع بحث ما نیز مورد اخیر است
در جوامع غربی بخصوص اروپای دوران رنسانس ، و پس از پایان جنگ های 30 ساله مذهبی ( بین پروتستانها و کاتولیکها ) اروپاییان بسال 1648 میلادی عهدنامه وستفالیا را منعقد نمودند که در آن برخی مسائل بنیادی را تقریبا معین نمودند .
از جمله اینکه حوزه دین را از سیاست و جامعه و مسایل اجتماعی( از جمله اقتصاد و اخلاق و نظم عمومی و ...) جدا نمودند و برای اولین بار به این اشتراک نظر رسیدند که محوریت با مسایل ملی است و تقسیم بندی مرزها نه دینی یا نژادی بلکه ملی خواهد بود و دولت – ملت ها بعنوان بازیگران اصلی صحنه بین الملل مطرح گردیدند و توسعه جوامع غربی نیز اکثرا در بستر دولت –ملت ها ممکن شد .
(دقت شود به این واژه بین الملل که هم اکنون نیز به وفور مورد استفاده قرار میگیرد .)
غرب پذیرفت که محوریت با ملل است و امور اجتماعی و سیاسی و اقتصادی داخلی در چهار چوب دولت ملی و امور خارجی بین ملل مطرح است و مرز بندی های ملی به رسمیت شناخته شدند نه مرز بندی های دینی .
پس از آن و به مرور زمان امپراتوری ها از جمله امپراتوری اتریش مجارستان و عثمانی تدریجا از میان رفتند یا عملا همچون امپراتوری بریتانیا نحوه اداره امور به شکل امپراتوری کنار گذاشته شد .
انعقاد عهدنامه وستفالیا (1648 م) بزرگترین واقعه بین المللی محسوب می گردد .
و اکثر اندیشمندان سال 1648را آغاز روابط بین ملل به شکل واقعی و رسمی میدانند .
بعد از آن بود که جنبش های دموکراتیک در فرانسه (1789)و امریکا (همزمان با استقلال و ایجاد دولت ملی 1776) و کشورهای اسکاندیناوی و دیگر کشورها در چهارچوب دولت – ملت ها به ثمر نشست و توسعه یافت .
تدریجا و نه یک شبه ،این دولت – ملت ها ، دموکراتیزه شده و توسعه یافتند و مفاهیمی چون حقوق شهروندی و برابری و حقوق زن و رفع تبعیض نژادی و قومی و جنسی و ...مورد پذیرش عام قرار گرفته و قوانین ضد تبعیض نژادی تصویب و به اجرا گذاشته شد .
در همین راستا نخبگان و روشنفکران کشورهایی که جمعیت یکدست نداشتند و از چند قوم و فرهنگ متنوع ( سوئیس و کانادا و بلژیک و ...) تشکیل میشدند ، جهت حفظ حقوق شهروندی در کنار اتحاد و یکپارچگی کشور ، نظام هایی چون فدرالیسم ، کنفدرالیسم و وحدت انضمامی را جهت اعطاء خود مختاری به مناطق مختلف ، طراحی و اجرا نمودند و نتایج درخشانی نیز داشتند . همچون سوئیس که بهترین الگوی توسعه و دموکراسی در جهان بشمار میرود .
در ایران عهد قاجاری جامعه ما با دویست سال تاخیر و اواسط قرن 19 میلادی در جریان جنگهای ایران و روس به معنای واقعی در تعامل و تقابل گسترده با جهان غرب قرار گرفت .
طبیعی بود که فرهیختگان و اندیشمندان جامعه ما با مشاهده شکست های پی در پی ایران مقابل روس ها و افزایش روز افزون نفوذ غربیان اعم از پرتغالی ها ،انگلیسی ها و روسها و... استثمار کشور توسط بیگانگان و ضعف داخلی و عدم توسعه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی ؛ به فکر افتادند که برای بیماری عدم توسعه و ضعف بنیادی کشور راهکار و چاره ای یابند .
اندیشمندانی چون ملکم خان و میرزا فتحعلی آخوندف و جمال الدین اسد آبادی و بعدها تقی زاده و کسروی و دهخدا و بهار و افشار قلم فرسایی ها کرده و هر کدام با انتشار آثار خود از نقطه نظر های متفاوت به این مساله پرداخته اند ...
رهبرانی چون عباس میرزا ( ولیعهد فتحعلی شاه و فرمانده قشون ایران در جنگ ایران و روس ) ، قائم مقام فراهانی ، امیر کبیر ( وزرای دربار قاجار ) و مصدق و بازرگان و خاتمی نیز هر کدام به سهم خود در این راستا تلاش هایی داشتند .
بر خلاف آنچه تبلیغ می شود شاهان قاجار و پهلوی نیز از این دل مشغولی به دور نبودند . از جمله ناصر الدین شاه و رضا شاه که بارها در گفته ها و نوشته ها و فرامین خود به عدم توسعه جامعه ایران اشاره کرده و راهکارهایی هر چند از نظر ما ساده انگارانه ارائه دادند .
این تلاش تا کنون نیز ادامه داشته و در حال حاضر فرهیختگانی چون بشیریه و حاتم قادری و زیبا کلام و سریع القلم با عمق بیشتری ( نسبت به دوره های قبل )به ریشه یابی ناکامی ایران در مسیر توسعه پرداخته اند .
اما راهکارها به غایت متضاد و متفاوت بوده و هست .افرادی چون ملکم خان با نگاه یکسره غرب گرایانه بر این باور بودند که تمدن و فرهنگ و مدرنیته همچون دستگاه تلگراف ( که توسط خود ایشان به ایران آورده شد ) امری وارداتی است و باید ایران را یکسره غربی نمود تا مدرنیزه شود و توسعه یابد .
برخی نیز کاملا مخالف ایشان بودند همچون جمال الدین اسد آبادی و شیخ فضل الله و مرحوم مدرس، که موضعی عموما تقابلی گرفتند و بر این باور بودند که ایران و دیگر جوامع اسلامی باید به خود بازگشته و چاره را در فرهنگ و تمدن اسلامی بیابند و به تقابل با غرب و اتحاد مسلمین بپردازند .
گفتمان دولتی فعلی نیز تقریبا در این راستا حرکت می کند .
در این میان اکثر اندیشمندان و روشنفکران اواخر قاجار و کل دوره پهلوی و برخی روشنفکران معاصر از جمله میرزا آقا خان کرمانی ،تقی زاده ،کسروی ، محمود افشار و ... با توجه به اینکه توسعه ، دموکراسی و مدرنیزاسیون جوامع غربی عموما در چهارچوب دولت – ملت ها ممکن شده بود ، به ناسیونالسیم رو آوردند .
اصل فرضیه یعنی توسعه در قالب و چهار چوب دولت – ملت درست بود و توسعه بدون ایجاد دولت ملی ظاهرا ناممکن می نمود .
تا زمانی که پدیده ملت در ایران پاسخ صحیحی نمی یافت ، بستر مناسبی برای ایجاد جنبش ملی توسعه گرایانه فراهم نمی گردید .
عموما هم جوامع پیشرو چون فرانسه و هم جوامع متاخر چون ژاپن در مرحله اول دولت ملی را ایجاد نمودند و سپس در داخل این دولت ملی حرکت توسعه گرایانه خود را با بسیج ملی نیروها در سطوح مختلف از تجار و کسبه و صنعتگران گرفته تا نویسندگان و ادبا و فرهنگیان و در راس همه اقشار جامعه حکام و رهبران سیاسی ،آغاز نمودند .
اما مشکل در ایران این بود که جامعه بسیار متکثر بود و عملا تا روی کار آمدن پهلوی ، ایران "ممالک محروسه" خوانده میشد و هر کدام از ممالک آذربایجان و فارس و ... با خود مختاری نسبتا بالایی به رتق و فتق امور داخلی خود مشغول بودند .
اینجا بود که اکثر روشنفکران ایران در مسیر اشتباه قرار گرفتند و به جای قبول مساله کثرت قومی و تلاش برای ایجاد جامعه متکثر موفق همچون سوئیس و امریکا و هند ، تلاش نمودند که با حذف و نادیده گرفتن اقوام و ملل غیر فارس و محوریت شدید ملت فارس کل ایران را فارسیزه نموده و جامعه ای یکدست فارس ایجاد نمایند .
به عبارتی به جای الگو برداری از جوامع متکثر چون سوئیس که از نظر تنوع قومی همچون ایران بود، به الگو برداری از جوامع نسبتا یکدست شده همچون آلمان روی آوردند و عملا مهمترین مساله ملی یعنی کثیر المله بودن کشور را تعمدا نادیده گرفتند .
پارادوکس بزرگ نیز از همین نقطه شکل گرفت .
نوشته شده توسط شامان |
لينک ثابت
|چهار شنبه 8 خرداد 1391برچسب:اقوام , مطالبات قومی , دموکراسی , روشنفکران , عدالت , حقوق مدنی , توسعه سیاسی, اقتصادی , فرهنگی , پارادوکس دموکراسی - ناسیونالیسم , فاشیسم و نژاد پرستی , فدرالیسم و دموکراسی در جوامع کثیر الملّه , خودمختاری و خودگردانی , وحدت انضمامی , الگو برداری از سوئیس , فدرالیسم سوئیسی , کنفدرالیسم , آپارتاید قومی - مذهبی , حقوق مدنی و شهروندی در دلت ملت , عهدنامه وستفالیا1648, پایان جنگهای مذهبی اروپا , ملکم خان و روشنفکران غربگرا , روشنفکران اسلام گرا , مکتب فرانکفورت و امنتیت ملی , امنیتی شدن امور مدنی و شهروندی , اجتماعی نمودن امور امنیتی در مکتب فرانکفورت , ,|